♥خــــدایـــا ســــاده بـگــــم دوســــتـــت دارم♥
به وبلاک من خوش آمدید نظر بدید
   .


اگر کسی گلی را دوست بدارد که در میلیون ها میلیون ستاره یکتا باشد همین کافی است تاهر وقت که به ستاره ها نگاه می کند خوشبخت باشد. نگاه می کند و به خود می گوید گل من آنجا در یکی از آن ستاره هاست و چه شیرین است شب ها نگاه کردن به ستاره ها ُ همه ی ستاره ها گل می شوند.


نوشته شدهشنبه 1 فروردين 0برچسب:, توسط Love

♥خــــــــــــــــــــــــدایــــا♥ ♥خــــــــــــــــــــــــدایـــــا♥ ♥خـــــــــــــــــــــــدایــــا♥ ♥دوســـــــــتـــــــــت دارم♥ ♥ازتــــــــــــــه قــــلـــب♥ ♥مـــی گــم دوســتــت دارم♥


نوشته شدهدو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, توسط Love

♥خــــدایــــا♥ازتـــه♥ قـــلـــب♥ دعـــــــامـــی کــنم کـــه تــــــــمــــام مـــریــــض راشـــــفــــــــــابـــــده انـــــــشــــــــــــــــــــــــــا الــــــــــــــلـــــــــــــــــه


نوشته شدهدو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, توسط Love
   نامه


الو سلام بهارخانوم؟بله بفرمائيد. -ميخواستمم بگم....................خوب حرفتونو بزنيد. -خيلي چيزها ميخواستم بگم ولي الان همش يادم رفت.پس هر وقت يادت اومد زنگ بزنيد. -ميشه براتون نامه بنويسم.آره چرا نميشه. -منو شناختيد علی ام خونمون يه گوچه پائين تر از خونه شماست. -آره شناختم. -من با اجازه شما فردا نامه رو ميارم بدم به شما. -باشه. -خدانگهدار. -خداحافظ. علی وقتي گوشي رو گذاشت سر ازپا نمي شناخت.فكر نمي كرد كارها به اين خوبي پيش بره. به بهار زنگ زده بود باورش نمي شد.عشق يه طرفه علی داشت تبديل مي شد به عشق دو طرفه چقدر دوست داشت بهش بگه عاشقشه، دوسش داره.خواب رو از چشماش ربوده اما نتونست ولي تا اينجا هم خوب پيش رفته بود با خودش گفت اين نامه مسير زندگيمنو عوض ميكنه بايد با تمام وجودم واز ته دلم تمام حرفامو بزنم. علی يه لحظه رو هم تلف نكرد و از خونه زد بيرون و رفت به يكي از شيكترين مغازه هاي لوازم تحريرفروشي و بهترين و گرونترين كاغذ و پاكت نامه رو خريد و زود برگشت به خونه. علی چندين نامه نوشت وپاره كرد. هر چي مي نوشتمي گفت اين نمي شه. دو ساعت نوشت پاره كرد. بلاخره اوني رو كه ميخواست نوشت ودر پاكت رو بست چند دقيقه بعد يادش اومد يهجا بهار رو تو خطاب كرده بود به همين خاطر نامه رو پاره كرد ورفت وكاغذ وپاكت تازه گرفت. علی باز هم چندين بار نوشت و خوند وپاره كرد تااينكه اوني رو كه ميخواست نوشت با خودش گفت بهتر از اين نميشه ولي در پاكت رو باز گذاشت تا اگه كم و كاستي داشت درستش كنه. علی همه زندگيشو در گرو اين نامهمي دونست اون به معناي واقعي عاشق بهار بود چندين ماه بود خواب و خوراك نداشت تا امروز که تمام جسارتشو جمع كرد و به بهار زنگ زد. علی دست به قلم خوبي داشت.اون تونست حرفهاي دلش رو بنويسه ولي هنوز اضطراب داشت نمي دونست چرا ولي اضطراب ولش نمي كرد ساعت ده شب بود مي دونست نمي تونه بخوابه پس تصميم گرفت يه كاري كنه . اتاق به شدت بهم ريخته بود پر از كاغذ پاره و مچاله شده. اتاق رو جمع و جور كردورفت دراز كشيد با خودش گفت فردا بهارميفهمه چقدر دوسش دارم.ميفهمه عاشقشم. علی تا صبح نتونست بخوابه چندين با ر بلند شد و نامه رو خوند تو ذهنش هي تكرار ميكرد اين نامه به سرنوشت من بستگی داره زندگي منو از اين رو به اون رو مي كنه. بالاخره هوا روشن شد ولي قرار بود نامه رو ساعت هفت ونيم كه بهار به مدرسه مي رفت بهش بده. تا اون موقع دو ساعت ونيم مونده بود علی با عصبانيت گفت اين عقربه ها چرا حركت نمي كنند علی براي اينكه وقت بگذره رفت وكمي به خودش رسيد ريششو زد به موهاشم ژل زد.مي خواست بي نقص باشه. يك ساعت به قرار مونده بود كه صبر علی تموم شد ورفت سر كوچه اي كه خونه بهار در اونجا بود.اين يك ساعت براش مثل يك سال گذشت ولي بلاخره بهار از درخونشون خارج شد.علی وارد كوچه شد قلبش به شدت مي زد و داشتاز جاش كنده ميشد.آشكارا سرخ شده بود ولي در عوض بهار آروم و خونسرد بود.علی سلام كرد بعداز جواب سلام نامه رو به بهاردادو به سرعت از كوچه خارج شد مقداري از راه رو رفته بود كه يهو یادش اومد ازش نپرسيده جواب نامه رو كي ميده به همين خاطر برگشت تا بپرسه.وقتی برگشت بهار در كوچه نبود ولي نامه مچالهشده علی روی آسفالت كوچه افتاده بود.


نوشته شدهدو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, توسط Love

یکی از رموز ماندگاریه دوستی ها اینه که هر کسی دُنگ خودش رو بده ! . . . یه وقتایی هم هست سر کلاس از بغل دستیت میپرسی چیزی میفهمی ؟ اونم میگه نه بابا ینی اون لحظه انگار دنیا رو بهت دادن :دی . . . دختره بهم زنگ زده جای اینکه من بگم شما اون میگه شما! منم در عین ناباوری گفتم ببخشید اشتباه برداشتم خداحافظ . . . چیز چیست ؟! کلمه ایست شگفت انگیز در زبان فارسی که میتواند جایگزین تمـــام کلماتدیگر شود ) . . . دقت کردین وقتی یکی میره خارج اولین کاری که میکنه گرفتن عکس با شلوارک تو خیابون هستش ؟؟ . . . یه مگس رو هوا بود در یک چشم به هم زدن رو هوا گرفتمش با کلی افتخار به بابام گفتم حال کردی ؟؟!! سرش رو تکون داد گفت خاک بر سرت ، جوونای هم سن تو هواپیمای بدون سرنشین میگیرن رو هوا ، تو هنوز مگس شکار میکنی . . .


نوشته شدهدو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, توسط Love

ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺷﺪﯼ؟ ﮔﻔﺖ:ﻣﻦ ﯾﻪ ﺯﻥ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ 18 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺯﻥ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺷﺪ،ﭘﺲ ﺯﻥ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭﺯﻥﺑﺎﺑﺎﻡ ﺷﺪ، ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﻣﻦ ﺷﺪ،ﻣﻦ ﺷﺪﻡ ﭘﺪﺭ ﺯﻥ ﭘﺪﺭﻡ! ﺩﺧﺘﺮ ﺯﻧﻢ ﭘﺴﺮ ﺯﺍﯾﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻣﻦ ﻧﻮﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﻮﺩ، ﭘﺲ ﻧﻮﻩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ!ﭘﺲ ﻣﻦ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺑﻮﺩﻡ، ﺯﻧﻢ ﭘﺴﺮ ﺯﺍﯾﯿﺪ،ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺯﻥ ﺑﺎﺑﺎﻡ،ﺧﻮﺍﻫﺮﻧﺎﺗﻨﯽ ﭘﺴﺮﻡ ﺷﺪ، ﻭ ﭘﺴﺮﻡ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻣﻦ ﺷﺪ.!!! ﺗﻮ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﻤﯿﺸﯽ؟!


نوشته شدهدو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, توسط Love

معلم کلاس اول از ساسان کوچولو می پرسه ..اگه تو 10 تا شکلات داشته باشی 2 تاشو بدی به سمیرا..3 تاشو بدی به مریم ویه دونه هم بدی به شراره اونوقت چی خواهی داشت؟؟؟ ساسان میگه .خوب معلومه 3 تا دوست دختر جدید غضنفر با ماشینش تو برفا گیر می کنه زنجیر نداشته سینه می زنه ! یه ناشناس اس ام اس داده میگم “شما؟” می‌گه “دوس داری کی باشم؟” می‌گم ناتالی پورتمن! ولی اگه به شانس منه که داداشحسین رضازاده‌ای ! مژده مژده ! با ارسال یک پیامک خالی به شماره‌ی بنده از مزاحمت تلفنی رایگان بهرمند شوید ! اگه مثل من تنهایید.. اگه مثل من بیکارید .. اگه مثل من مرض دارید .. یه قرص جوشان بندازید تو تنگ ماهی قرمزا ، اونا هم براتون هلیکوپتری میزنن ..! مصارف جعبه یکبار مصرف پنیر توو خونه ۱- خود پنیر ۲- قالب یخ ۳- جا قرصی ۴- جامدادی ۵ – جا ادویه ۶ – پیمانه برنج ۷ – نگهداری رب ۸ – نگهداری پیاز داغ – جا صابونی ۱۰ – کاسه حمام ۱۱ – تفاله گیر ظرف شویی ۱۲ – تحویل به بازیافت و در پایان افسوس خوردن که: حیف بودا میشد هنوز ازش استفاده کرد.


نوشته شدهدو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, توسط Love
   خدایا


خدایا..! گاهی..خسته می شوم از این همه درد..!! گاهی..دستهایم تنهایند.. اشكهایم دیگر راهشان را گم كرده اند.. همان لحظه هایی كه می گریم ازبی كسی ام.. از این كه شانه های كسی نیست كه تكیه گاه اشك های بی پناهمشود همان لحظه هایی كه تو را كم دارم خوب می دانم که ، تنها دست مهربان توست كه اشكهایم را پاك می كند... پس... هیچوقت... از من نرنج...!!!


نوشته شدهیک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, توسط Love
   خدایا


خدایا..! گاهی..خسته می شوم از این همه درد..!! گاهی..دستهایم تنهایند.. اشكهایم دیگر راهشان را گم كرده اند.. همان لحظه هایی كه می گریم ازبی كسی ام.. از این كه شانه های كسی نیست كه تكیه گاه اشك های بی پناهمشود همان لحظه هایی كه تو را كم دارم خوب می دانم که ، تنها دست مهربان توست كه اشكهایم را پاك می كند... پس... هیچوقت... از من نرنج...!!!


نوشته شدهیک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, توسط Love

مردی باخودزمزمه کرد:خدایابامن حرف بزن! یک سارشروع به خواندن کرد...امامردنشنید! مردفریادبرآوردخدایا بامن حرف بزن... آذرخش دراسمان غریدامامرداعتنایی نکرد! مردبه اطراف خودنگاه کردوگفت پس توکجایی؟! بگذارتوراببینم...ستاره ای درخشید اما مرد ندید مردفریادکشید خدایایک معجزه به من نشان بده کودکی متولدشداما مردبازتوجهی نگرد! مرد درنهایت یای فریادزد:خدایا خودت رابه من نشان بده وبگذارتوراببینم ازتو خواهش میکنم.... پروانه ای روی دست مرد نشست!اوپروانهراپراندوبه راهش ادامه داد.ما خداراگم میکنیم درحالی که اودرکنارنفس های ماجریان دارد. خدااغلب درشادی های ماسهیم نیست...... تابحال چندبارخوشی هایت را آرام وبی بهانه به اوگفته ایی؟؟ تابحال به او گفته ایی که چقدر خوشبختی؟؟ که چقدرهمه چیز خوبست که چه خوب که اوهست.... خداهمراه همیشگی سختی ها وخستگی های ماست زمانی که خسته ودرمانده به طرفش میرویم خیال میکنیم تنها زمانی که به خواسته های خود برسیم اومارا دیده وحس کرده... اماگاهی بی پاسخ گذاشتن برخی ازخواسته های ما نشانگرلطف بی اندازه او به ماست.... خورشید را باوردارم حتی اگرنتابد به عشق ایمان دارم حتی اگرسکوت کرده باشد. تا خداهست جایی برای ناامیدی نیست


نوشته شدهیک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, توسط Love

بده دستت تا فالت بگیروم: عزیزت یک سفر درپیش داره این اسمی که کف دستت نوشتی میخواد ترکت کنه تنهات بزاره اینارو گفت ورفت اون فالگیره 3بارم زیرگوشم گفت میره بهش خندیدم گفتم ولش کن یه چیزی گفت بیچاره فقیره حالا من موندم و اسمی که کم کم داره از کف دستم پاک میشه دارم کابوس فالم رومیبینم داره این قصه وحشتناک میشه چقد بی رحمه این دنیایه بی تو چه حالی داره این چشمایه خیسم با اشکام وسعت دلتنگی هامو دارم رو استینم مینویسم اگر گریه بزاره مینویسم جدایی داغ عاشق سوز میشه عزیزم نیستی پیشم ببینی شبم با گریه کردن روز میشه الان 1سال میشه از تو دورم یعنی 1ساله بی سنگ وصبورم همش کارم شده هر پنجشنبه بیام سنگ قبرت رو بشورم


نوشته شدهجمعه 9 فروردين 1392برچسب:, توسط Love

خداوندا از بچگی به من آموختند همه را دوست بدارم حال که بزرگ شده ام و کسی را دوست می دارم می گویند: فراموشش کن کورتر از آن هایی که نمی خواهند ببینند وجود ندارد. نامم را پدرم انتخاب کرد! نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم! دیگر بس است! راهم را خودم انتخاب خواهم کرد... عده اي مثل قرص جوشانند؛ در ليوان آب كه بياندازيشان طوري غليان كرده و كف مي كنند كه سرمي روند اما كافي است كمي صبر كني بعد مي بيني كه از نصف ليوان هم كمترند. آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی بحساب می آیند. عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است. وقتی زور ، جامه تقوی می پوشد ، بزرگترین فاجعه در تاریخ پدید می آید ! نیایش ، معراج به سوی ابدیت، پرواز به قله ی مطلق و صعود به ماورای آن چه هست می باشد ! مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن. "دوست داشتن را هر کس بفهمد خدا را به آسانی استشمام بوی گلمی فهمد، اما اگرکسی فقط فهمیدن عقلیرا می فهمد، خدا برایش مجهولی است دست نایافتنی" خدایا! آتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اند بسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند. خدایا تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم. در دشمنی دورنگی نیست. کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند. آن که معترض نیست ، منتظر نیست. و منتظر ، معترض نیست. انسان نمی تواند به آسمان نیندیشد چگونه می تواند؟! مگر انسانهایی که عمر را بی چِرا به چریدن مشغولند و سر به زمین فرو برده اند و پوزه در خاک دارند و غرق در آب و علف اند اینها که"گوسفندان" دو پایند!!!! تمامي تاريخ به سه شاهراه اصلي مي پيوندد:آزادي،عدالت و عرفان! نخستين،شعار انقلاب كبير فرانسه بود و به سرمايه داري و فساد كشيد. دومي شعار انقلاب اكتبر بود و به سرمايه داري و جمود كشيد. سومين شعار مذهب بود و به خرافه و خواب! در شگفتم که سلام آغاز هر دیدار است ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است.سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست هاینویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت. پیروزی یکروزه به دست نمی آید ، اما اگر خود را پیروز بشماری ، یکباره از دست میرود. تقلید نه تنها با تعقل سازگار نیست ، بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمی داند ، از آنکه می داند تقلید می کند و لازمه ی عقل این است که در این جا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند. شما وقتی می توانید به نیمه ی پر لیوان نگاه کنید که قادر به پر کردن نیمه ی دیگر نباشید. سری که رنج و تعهد و هدف ندارد به دنبال " سرگرمی " می گردد. انسان موجودی است که باید دوستبدارد و بپرستد. اضطراب ها همه زاده ی انتظارها است. هجرت تنها عامل تکوین یک تمدن در طول تاریخ بوده است. نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود. " رجعت " شور انگیزترین آرزوی دل ها ی خو ناکرده به تبعید گاه است. خدا تنها به معنی آفریننده ی هستی نیست، بلکه معنی هستی نیز هست


نوشته شدهجمعه 9 فروردين 1392برچسب:, توسط Love

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنندو سر هم داد می‌کشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آ یا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟ شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند. سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است. استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باش اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.


نوشته شدهپنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, توسط Love

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام ( ضحی 1-2) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم اورا به سخره گرفتی. (یس 30) و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4) و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87) و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24) و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73) پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورممیکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی . ( احزاب 10) تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118) وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64) این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای. (اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری کهمی شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3) غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59) پس کجا می روی؟ (تکویر26) پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50) چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6) مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها رادر آسمان پهن کنندو ابرها را پارهپاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود. (روم 48) من همانم که می دانم در روز روحتچه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60) من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم. (قریش 3) برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29) تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)


نوشته شدهپنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, توسط Love

♥خــــدایـــا ســــاده بـگــــم دوســــتـــت دارم♥


نوشته شدهپنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, توسط Love
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.